دل نوشته هایم برای تو

عاشقانه های من برای عشقم ★❤ سمانه ❤★

تو را من دوست می‌دارم

ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم
بجز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ کس بینم
 
من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم
که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم
 
تو را من دوست می‌دارم خلاف هر که در عالم
اگر طعنه است در عقلم اگر رخنه است در دینم
 
و گر شمشیر برگیری سپر پیشت بیندازم
که بی شمشیر خود کشتی به ساعدهای سیمینم
 
برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
 
ز اول هستی آوردم قفای نیستی خوردم
کنون امید بخشایش همی‌دارم که مسکینم
 
دلی چون شمع می‌باید که بر جانم ببخشاید
که جز وی کس نمی‌بینم که می‌سوزد به بالینم
 
تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی‌آید
روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم؟
 
رقیب انگشت می‌خاید که سعدی چشم بر هم نه
مترس ای باغبان از گل که می‌بینم نمی‌چینم


۱۴ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز

برق نگاهت آتش است

در مسیر باد باش و بوسه هایم را بگیر

تو همیشه شاد باش و غصه هایم را بگیر

 

مستم از جام لبت، اى جانِ من هر روز و شب

جانِ من ارزانیت اما تو جامم را نگیر

 

چشمهایت مجمر و برق نگاهت آتش است

فرصت رقصیدنِ با شعله هایم را نگیر

 

بوسه هاى ماهى تُنگِ بلورین را ببین

من مثال ماهیم، راهِ هوایم را نگیر

 

بین تو یا زندگى، البته ترجیحم به توست

وقت مردن، خود بیا، با بوسه جانم را بگیر


۱۲ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۳۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
بهروز

آن‌گاه که برای تو می‌نویسم

آن‌گاه که برای تو می‌نویسم
در باغچه ی دلم، آن گلی که بی یاری فصل شکوفا میگردد، می روید
عشق...
آری عشق!
عشقی که مرا همدوش گریه ها و هم شانه خنده هایت می سازد
عشقی که درتف تلخ تنهایی هایت می‌نشینم
و در شب گریه های بی کسی ات می گریم
عشقی که؛ به همراه شکست هایت می‌شکنم
پا به پای شادی هایت می‌شورم و با تماشای خوشبختی ات
دلم پایکوبان می‌شود و دست افشان شکر نوشان می‌شود و شکر گویان...
همان عشقی که مرا هماره بر آینده تو بیمناک دارد و لرزان، اما امیدوار!

آن‌گاه که برای تو می‌نویسم
پنداری؛ دل‌مشغولی های من و تو، عشق است و کوشش و جوشش و جهش
لبخند است و شادی و شوق و امید که از جام وجودمان سرریز می‌گردد

آن‌گاه که برای تو می‌نویسم
عطر اهورایی هوای عاشقی و دانایی و زیبایی ما را در بر گرفته است
آن چنان که دوست دارم پرواز کنم تا لب پرچین مزرعه سبز تبسم تفکر تو

تنها در این هنگام است که کلبه ی تاریک دل تنها و کوچک و بی‌کسم
سرشار از هلهله شادی و نور امید می‌گردد و اشک با حضور خیسش
پایش را از گلیم چشم بیرون می‌نهد و بر کویر گونه ام می‌دود
و تنها در این هنگام است که نجوای لطیفی در گوش دلم می‌سراید:
بی شک!
             بیش از عشق
                                    بر تو عاشقم

۰۹ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۲۶ موافقین ۱ مخالفین ۰
سمانه

عشق ما

عشق ما دهکده ای است که هرگز به خواب نمی رود
نه به شبان و
نه به روز...
و جنبش و شور حیات،
یک دم در آن فرو نمی نشیند
هنگام آن است که دندان ها تو را
در بوسه ای طولانی
چون شیری گرم
بنوشم!


۰۷ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۵۹ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
بهروز

دوست دارم

دوسِت دارم همه اینو میدونن

حسود شدن انگار بلای جونن

دلم میخواد همه اینو بدونن

تا آخرش باید حسود بمونن


love you

۰۶ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز

یادگاری

همسر عزیزم:                                                                         

ورودت به قلبم زیباترین و شیرین ترین حادثه زندگیم بود...

وجود نارنینت بهترین تکیه گاه و مهربانیت بزگترین دلیل برای زنده بودن من است.

به وسعت قلب مهربانت 

                                        دوستت دارم

۰۳ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۳۲ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بهروز

بی قراری

بی قراریم پایان ندارد وقتی بی قراری...

قرارم تنها با قرار تو قرار میگیرد،

پس با من قرار بگذار

بهانه زنده بودنم... ❤

بی قرار

۰۱ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز

دل دریایی

وقتی دل همچون دریایت آشوب است،

دل من چون کشتی،

آرام و قرار ندارد

و اگر غرق ات نشود،

میشکند...

 

۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز

عسل بانو

عسل بانو عسل گیسو عسل چشم،

بازم یاد تو افتادم دوباره،

بتاب بر قلب خاموشم که شاید،

ز دوری ابر چشمانم بباره،

 

تنت لبخندی از جنس بلوره،

نگاه همچو ماهت قرص ِ نوره،

از اینجا برق چشماتو میبینم،

با اینکه فاصله مقداری دوره

۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۲ موافقین ۲ مخالفین ۰
بهروز

جاده دوست داشتن تو

جاده دوست داشتن تو ، نه مرز داره نه انتها
من عاشق خودت بودم ، تا آخرش از ابتدا
۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز