منِ خسته چون ندارم، نفسی قرار، بیتو
به کدام دل، صبوری، کنم ای نگار، بیتو؟
رهِ صبر چون گزینم، منِ دل به باد داده
که به هیچ وجه جانم، نکند قرار، بیتو
منِ خسته چون ندارم، نفسی قرار، بیتو
به کدام دل، صبوری، کنم ای نگار، بیتو؟
رهِ صبر چون گزینم، منِ دل به باد داده
که به هیچ وجه جانم، نکند قرار، بیتو
عزیزم بیادرآغوشم تومال منی...
آرام باش که تو تاآخردنیا دنیای منی...
بارها گفته ام وخودت هم میدانی که زندگی منی...
پس این راهم بدان توآخرین کسی خواهی بود که قبل ازمردنم اوراخواهم دید.
ﺟﻨﺲ ﺩﺭﯾﺎﺳﺖ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﺪ
ﺑﻪ ﺗﻦ ﺧﺴﺘﻪ ﯼ ﻣﻦ ﺭﻭﺡ ﻭ ﺭﻭﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﺪ
ﻧﻔﺴﺖ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﯼ ﮔرم ﺍﺯ ﺍﻟﻄﺎﻑ ﺧﺪﺍﺳﺖ
ﺷﻮﻕ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﻪ ﺩﻝ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺟﻮﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﺪ
ﺍﺳﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﻫﻨﺖ ... ﻭﺍﯼ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﻗﻠﺐ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﭼﻮﻥ ﺿﺮﺑﺎﻥ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﺪ
ﻋﻄﺮ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺗﻨﺖ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻓﻀﺎ ﻣﯽ ﭘﯿﭽﺪ
ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻋﺸﻖ ، ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﺪ
ﺁﺑﯽ ﭘﯿﺮﻫﻨﺖ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺗﻨﺖ ﻣﯽ ﻟﻐﺰﺩ
ﺟﺎﻥ ﺑﻪ ﻣ ﻔﻬﻮﻡ ﻏﺰﻝ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﺪ
با اجازه میتوانم جان به قربانت کنم؟
یا به صرف بوسه ای یک دفعه مهمانت کنم؟
چشم تو چون جام می میماند و من در کفش
من لبم را می توانم مست چشمانت کنم؟
ای فرشته، ای پری، ای حضرت خوبی و عشق
میشود روزی تو را پا بند انسانت کنم
سرو آزادم بگو در کنج آغوشم تورا
میشود آیا کمی در بند و زندانت کنم؟
من که گمراه رهت، راه تو اما اصل دین
میشود یک دم تورا بی دین و ایمانت کنم؟
آفرین بر خالقت، احسنت بر دستان او
جای ایزد میشود بوسه به دستانت کنم؟
پای پیمانت نماندی و ندادی بوسه را
میشود آخر تو را بر پای پیمانت کنم