دل نوشته هایم برای تو

عاشقانه های من برای عشقم ★❤ سمانه ❤★

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

چشم بد از روی تو دور

ما همه چشمیم و تو نور ای صنم

چشـم بـد از روی تو دور ای صنم


روی مپوشان که بهشـتــــی بــود

هر که ببیند چو تو حـور ای صنم


حور خطــا گفتم اگــر خواندمت

ترک ادب رفت و قصور ای صنم


تا به کرم خرده نگیری که من

غایبم از ذوق حضور ای صنم


روی تـو بر پشــــت زمین خلق را

موجب فتنه‌ست و فتور ای صنم


این همه دلبــندی و خوبی تو را

موضع نـازست و غرور ای صنم


ســروبنی خاسته چـون قامتت

تا نـنشیــــنیم صبـــور ای صنم


این همه طوفان به سرم می‌رود

از جـگری همچو تنــــور ای صنم


سعدی از این چشمه حیوان که خورد

سیـــــر نگــــردد بـه مــرور ای صــــنم


۲۰ آذر ۹۴ ، ۱۰:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز

تا نگویی که اسیران کمند تو کمند

دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند

سروران بر در سودای تو خاک قدمند


شهری اندر هوست سوخته در آتش عشق

خلقی اندر طلبت غرقه دریای غمند


خون صاحب نظران ریختی ای کعبه حسن

قتل اینان که روا داشت که صید حرمند


صنم اندر بلد کفر پرستند و صلیب

زلف و روی تو در اسلام صلیب و صنمند


گاه گاهی بگذر در صف دلسوختگان

تا ثناییت بگویند و دعایی بدمند


هر خم از جعد پریشان تو زندان دلیست

تا نگویی که اسیران کمند تو کمند


حرف‌های خط موزون تو پیرامن روی

گویی از مشک سیه بر گل سوری رقمند


در چمن سرو ستادست و صنوبر خاموش

که اگر قامت زیبا ننمایی بچمند


زین امیران ملاحت که تو بینی بر کس

به شکایت نتوان رفت که خصم و حکمند


بندگان را نه گزیرست ز حکمت نه گریز

چه کنند ار بکشی ور بنوازی خدمند


جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست

گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند


غم دل با تو نگویم که تو در راحت نفس

نشناسی که جگرسوختگان در المند


تو سبکبار قوی حال کجا دریابی

که ضعیفان غمت بارکشان ستمند


سعدیا عاشق صادق ز بلا نگریزد

سست عهدان ارادت ز ملامت برمند



۱۸ آذر ۹۴ ، ۱۶:۴۲ موافقین ۱ مخالفین ۰
بهروز

تو یه طوفان، من جزیره...

تو یه طوفان من جزیره، من ناپلئون تو دزیره

جز تو کی میتونست از من، همه دنیا رو بگیره


۱۷ آذر ۹۴ ، ۲۳:۴۸ موافقین ۱ مخالفین ۰
بهروز

نوازش کردنت عشقه

نوازش کردنت عشقه، تو رویامی و زیبایی
همیشه آرزوم بودی، دعا کردم و اینجایی

تصور کردنش سخت بود و دستام لای موهاته
تو هم پیش من آرومی، همینجا تو دلم جاته

۰۶ آذر ۹۴ ، ۱۰:۰۷ موافقین ۱ مخالفین ۰
بهروز

باید ببارم برای تو

من مدتی ست ابر بهارم برای تو

باید ولم کنند ببـــــارم برای تو


این روزها پر از هیجــان تغزّلم

چیزی به جز ترانه ندارم برای تو


جان من است و جان تو، امروز حاضرم

این را به پـــای آن بگذارم برای تو


از حد «دوست دارمت» اعداد عاجزند

اصلاً نمی شود بشـــمارم برای تو


این شهر در کشاکش کوه و کویر و دشت

دریا نداشت دل بســـپارم برای تو


من ماهی ام تو آب، تو ماهی من آفتاب

یـاری بـرای من تو و یـــارم برای تو


با آن صدای ناز برایم غزل بخوان

تا وقت مرگ حوصله دارم برای تو


۰۱ آذر ۹۴ ، ۱۴:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز