از تو دورم من و دیوانه و مدهوش توام
آنچنان محو تو گشتم که در آغوش توام
یک دم از دل نبــرم یـاد دلاویــــز تو را
گرچه چون عشق ز دل رفته فراموش توام
نگه گرمم و در چشــم سخنگوی توام
هوس بوسه ام و در لب خاموش توام
همچو اشکی که ز جــان ریخته در دامن تو
چون صدایی که ز دل خاسته در گوش توام
پـای تا ســـر همه طــــوفانم و آشــفتـگیم
بحر پر موجم و عمریست که در جوش توام
گرچه در حسرتم از دوری برق نگهت
زنده با یــاد تو و گرمی آغــوش توام
در دل این شب تاریک که چون بخت من است
تا سحــر منتظر صــبح بنــــاگـــوش توام